بنویس عشق

بنویس عشق بخوان تنهایی

بنویس عشق

بنویس عشق بخوان تنهایی

تو رفتی

تو رفتی رد پایت در دلم ما ند

 

 شکوه خنده هایت در دلم ما ند

 

دلم را با سحر خوش کرده بودم

 

غروب ماجرایت در دلم ما ند

 

شریک درد هایم بودی اما

 

غم بی انتهایت در دلم ما ند

 

هزار و یک شبم چون باد بگذشت

 

طنین قصه هایت در دلم ما ند

 

سپردی سر نوشتم را به پاییز

 

بهار با صفایت در دلم ما ند

 

علی رغم سکوت ساده من

 

سفر کردی صدایت در دلم ما ند

 

و حالا مثل یک رویای برفی

 

تو رفتی رد پایت در دلم ما ند

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:33 ق.ظ

دوست دستم بو به دستم داد و دستم بوی دستم بوی دست او گرفت
جان به قربان دوستی که دستم بو به دستم داد ودستم بوی دستم بوی دست او گرفت.
طاهره جون وبت خیلی خوبه لطفا حتما از اشعار امام در اون بیار چون خیلی قشنگن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد